یکی از اصلیترین نتایج محبت، خاصیت همسانسازی آن است. محبت را به شکل محبوب در میآورد. کودکانی که عاشق پدر و مادرشان هستند، بیآنکه پدر و مادر دستوری بدهند، بسیاری از مسائل تربیتی را همانطور که پدر و مادر مراعات میکنند،انجام میدهند. اگر هم غافل باشند، به محض اینکه متوجه میشوند فلان کار مورد علاقه پدر و مادر است، بدون اجبار انجام می دهند… (صفحه ۴۹)
دختر لغزیده بود و در دام یک دوستی نابهجا افتادهبود. مادر، آرام و قرار نداشت. هر چیزی را میتوانست تحمل کند، جز این. وقتی به او گفتند که دخترت را به همراه یک پسر دیدهاند، آرزوی مرگ دخترش را کرد. دختر که به خانه آمد، تا میتوانست او را به باد کتکگرفت. به هر زوری که بود، دختر را وادار کردهبود که مشاوره کند. دختر میگفت من خودم دردم را میدانم، نیاز به مشاوره نیست؛ اما راهی برای درمانش ندارم. مادر که میپرسید دردت چیست، دختر سکوت میکرد و مادر، عصبانیتر میشد. مادر روی صندلی مینشیند و دختر ایستاده. به دختر هم میگویم بنیشیند. کمی با فاصله از مادرش مینشیند. مادر با من حرف میزند، از واژه واژه حرفهایش آتش میبارد، از بس که عصبانی است. پای چشم دختر کبود است. معلوم است که بد کتک خورده. سرش را هم بالا نمیگیرد، برای همین است نمیخواهد کبودی چشمانش را ببینم. حرفهای مادر را میشنوم:
– باور کنید به هرچیزی فکر میکردم، جز اینکه یک روز دخترم را با پسری ببینند. مگر دختر من چند سال دارد؟ یک دانشآموز مدرسهی راهنمایی چهقدر باید جسور باشد که بتواند چنین کاری کند. آن هم دختر من؟ مگر من و پدرش برای تربیتش کم گذاشتیم؟ برای تربیت این بچه روز و شب نداشتیم. حالا نمیدانم چه کنم؟ اگر پدرش بفهمد، تکه بزرگش گوشش خواهد بود. خدا میداند روی پدرش در محله چه حسابهایی که باز نمیکنند….(صفحه ۱۳۰)